RSS

شعری زیبا از مولوی

05 ژانویه

ای دوست قبولم کن وجانم بستان

مستم کن  وز هر دو جهانم بستان

با هر چه دلم قرارگیرد بی تو

آتش به من اندر زن و آنم بستان

ای زندگی تن و توانم همه تو

جانی و دلی ای دل و جانم همه تو

تو هستی من شدی ازآنی همه من

من نیست شدم در تو از آنم همه تو

بازآ که تا به خود نیازم بینی

بیداری شبهای درازم بینی

نی نی غلطم که خود فراق تو مرا

کی زنده رها کند که بازم بینی

هر روز دلم در غم تو زارتراست

وز من دل بی رحم تو بی زارتراست

بگذاشتیم ،غم تو نگذاشت مرا

حقا که غمت از تو وفادارتر است

برمن دروصل بسته می دارد دوست

دل رابه عطا شکسته می خواهد دوست

زین پس من و دل شکستگی بردراو

چون دوست، دل شکسته می دارد دوست

خود ممکن آن نیست که بر دادم دل

آن به که بر سودای توبسپارم دل

گر من به غم عشق تو نسپارم دل

دل را چه کنم بهر چی می دارم دل

درعشق تو هرحیله که کردم هیچ است

هرخون جگرکه بی توخوردم هیچ است

از درد تو هیچ روی درمانم نیست

درمان که کند مرا که دردم هیچ است

من بودم ودوش آن بت بنده نواز

از من همه لابه بود و از وی همه ناز

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید

شب را چه گنه حدیث ما بود دراز

دل تنگم و دیدار تو درمانم است

بی رنگ رخت زمانه زندان من است

بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی

آنچه کز غم هجران تو بر جان من است

ای نور دل و دیده و جانم چونی

وی آرزوی هر دو جهانم چونی

من بی لب لعل تو چنانم که مپرس

تو بی رخ زرد من ندانم چونی

افغان کردم برآن فغانم می سوخت

خامش کردم چون خامشانم می سوخت

از جمله کرانها برون کرد مرا

رفتم به میانی، در میانم می سوخت

من درد تو را زدست آسان ندهم

دل برنکنم زدوست تا جان ندهم

از دوست به یادگار دردی دارم

که آن درد به صد هزار درمان ندهم

در عشق توام نصیحت و پند چه سود

زهرآب چشیده ام مرا قند چه سود

گویند مرا که بند بر پاش نهید

دیوانه دل است پاي بر بند چه سود

من ذره وخورشید لقایی تو مرا

بیمار غمم عین دوایی تو مرا

بی بال و پر اندر پی تو می پرم

من که شده ام چو کهربایی تو مرا

غم را بر او گزیده می باید کرد

وز چاه طمع بریده می باید کرد

خون دل من ریخته می خواهد یار

این کار مرا به دیده می باید کرد

آبی که از این دیده چو خون می ریزد

خون است بیا ببین که چون می ریزد

پیداست که خون من چه برداشت کند

دل می خورد و دیده برون می ریزد

عاشق همه سال مست و رسوا بادا

دیوانه و شوریده و شیدا بادا

با هوشیاری غصه هر چیز خوریم

چون مست شدیم هرچه بادا بادا

دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد

جان را سپر تیر بلا خواهم کرد

عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام

امروز به خون دل  قضا خواهم کرد

از بس که برآورد غمت آه از من

ترسم که شود به کام بدخواه از من

دردا که زهجران تو ای جان جهان

خون شد دلم و دلت نه آگاه از من

تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

بسیار فتاده بود اندر غم عشق

اما نه چنین زار که این بار افتاد

سودای تورا زمانه می بس باشد

هرگوش تو را ترانه می بس باشد

در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا

ما را سر تازیانه ای بس باشد

ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم

شعر و غزل و دوبیتی آموخته ایم

در عشق که او جان و دل ودیده ماست

جان ودل ودیده هر سه را سوخته ایم

اندر دل بی وفا غم وماتم باد

آن را که وفا نیست زعالم کم باد

دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد

جزغم ، که هزار آفرین برغم باد

 
16 دیدگاه

نوشته شده توسط در 05/01/2010 در از هر در سخنی

 

16 پاسخ به “شعری زیبا از مولوی

  1. peyman

    23/02/2010 at 10:48

    tak take in beytaa zibaas

     
  2. khoddargir

    06/03/2010 at 07:11

    حرف نداره….

     
  3. mahdi

    04/04/2010 at 12:29

    عالیه مخصوصا که استاد ناظری هم آواز زیبایی روش خونده

     
  4. سارا

    05/04/2010 at 11:52

    مگه خدا خودش به فریاد کسی برسه که عمق این شعرو واقعا درک میکنه

     
  5. خاکشیر

    12/04/2010 at 09:11

    اگر شهرام این شعر رو به صورت آواز نخونده بود هیچ وقت نمی فهمیدی مولوی این اشعار رو گفته!! وجدانن قبول داری؟
    باور نداری یه سری هم به اشعار ابو سعید ابوالخیر بزن بعضی از ابیات مربوط به ابوالخیره باور کن . چون استاد ناظری متن آوازهاشو از اشعار شعرای مختلف گلچین می کنه.

     
  6. آغاز

    26/05/2010 at 08:09

    من كه هر وقت اين شعرا رو ميخونم يا ميشنوم انگار تو اينن دنيا نيستم

     
  7. شهرزاد

    06/06/2010 at 09:42

    تا با غم عشق تو مرا کار افتاد

    بیچاره دلم در غم بسیار افتاد

    مست می کند مرا این ابیات
    و صدای استاد ناظری هم این زیبایی را به بی نهایتش می رساند
    به فلک

    به قول سارا: واقعا خدا به فریاد کسی برسه که عمق این شعر و درک میکنه.

     
  8. نيما **

    04/07/2010 at 06:38

    ميخواستم اين شعر رو پست كنم. سرچ كردم و به وب شما رسيدم.
    اما واقعا اشعار مولانا خصوصا اين شعر خواندني و دلنشينه
    سپاس بيكران

     
  9. پدرام بارانی

    07/07/2010 at 17:58

    با اجازه تون این شعر رو روی وبم میذارم…
    خیلی حال کردم…دمت گرم…

     
  10. آرسِس

    20/08/2010 at 19:33

    من که بعد از خاکستر شدنم درکشون کردم…
    اما نه چنین زار که اینبار افتاد

     
  11. حمید رضا

    23/09/2010 at 09:35

    فقط می تونم بگم فوق العادست مخصوصاً با صدای شهرام ناظری

     
  12. آرزو

    10/11/2010 at 20:11

    بسیار زیبا، مرسی

     
  13. هیور

    12/12/2010 at 11:41

    مرا دل سوزد و سینه ،ترا دامن،این فرق است

    که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد ، میدانم.

    درود بر شما.

     
  14. hamid

    03/02/2011 at 04:19

    o,fخوب بود ولی سعی کن قافیه هارو بهتر انتخاب کنی
    در بعضی از بیتا هم بهتر است بعضی کلماترو به هم اتصال بدی

     
  15. simin

    04/03/2012 at 21:00

    هر جا که میرم؛ هر اهنگی که گوش میدم باز برمیگردم به موسیقی اصیل خودمون.من از هر زبانی اهنگ گوش میدم ولی هیچکدوم موسیقی اصیل خودمون نمیشن.

    موسیقی اصیل ایران تنها موسیقی نیست؛ گنجینه ای ازا دبیا ت ایرانه.عشق هایی که تو این موسیقی توصیف میشن نهایته از خود گذشتگی و پاکی هستن.

     
  16. bita

    14/02/2013 at 21:40

    ای دووووووووستتتتت قبولم کن و جانم بستانننننننننن
    .
    .
    دلتنگمو دیدار تو درمان من اسسسسسسسسسسسسسسسسستتت

     

برای hamid پاسخی بگذارید لغو پاسخ